خواهر

ساخت وبلاگ

دیروز ایفون زنگ خورد نعیم گفت یه خانومه ایه. بعد از راه پله صداش اومد که داد زد "الهی آتیش بگیرییییی مامان عاطفه است"

سوپرایز شدیم حسابی

حال و هوا عوض شد حسابی

شلوغ پلوغ شدیم حسابی

 باز این خونه هه هم نشد. بقول خاله یه حکمتی توشه. یه حکمتی توی همه این ماجراهای ما هست. زل زد تو چشمام ابروهاشو تو هم کرد و سرش رو نزدیک اورد و محکم گفت حانیه خاله یه حکمتی توشه. مطمئنم کرد. خدا جونم، خیلی موجود عجیبی هستی 

سپیده دیشب بعد از ساعت دوازده اس ام اس داد: با اینکه به قول خودت همیشه از هم دورترین بودیم ولی بازم تو خاله ی بچمی نارنجی من.خعلی دوزت دارم و دلم تنگته

هزار برابر این دنیای مسخره و کوچیک و بدردنخور برام ارزشمند و مهمه. و شنیدن این حرفا از این آدم ارزشمند برام بینهایت لذت بخشه. ممنونم. منم دلم واسش حسابی تنگه. و قطعا این دیو خنگ هم خاله دوم بچه هام خواهد بود. حتی اگه هیچوقت نبیننشون

 

یک پدرانه...
ما را در سایت یک پدرانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my-these-days بازدید : 105 تاريخ : يکشنبه 10 فروردين 1399 ساعت: 23:26